سرورم

سرور عشق من و دلدار من بود

شریک زندگی و یار من بود

همیشه مهربان و خنده رو بود

زنی کامل زاوصاف نکو بود

وجودش گرمی کاشانه ام بود

نگارم چلچراغ خانه ام بود

به سختی من به او دل داده بودم

که عشقش خانه داشت در تار و پودم

ولی خوشبختی عمرش بود کوتاه

که غفلت کردم و رفتم به بیراه

ز نادانی به دود آلوده گشتم

که شدبلای جان و سرنوشتم

اگرچه قدرت عشق بیش از آن بود

ولی صحبت عمری درمیان بود

چو من آن آدم سابق نبودم

دم ازعشق میزدم صادق نبودم

چو عشقم در حقیقت دود و دم بود

دراین وادی فراوان درد و غم بود

چه سختی ها کشید عشقم کنارم

چو میدید بر چنین دردی دچارم

رسید روزی که او از من جداشد

فراق و درد هجران سهم ماشد

توگوئی آنهمه سال مرده بودم

سرورم بود چراافسرده بودم؟

جدائیش به سختی داد تکانم

عذاب واقعی را داد نشانم 

که دیدم زندگی بی او حرام است

چو باشم دور از او کارم تمام است

سرور باشد دوای دردهایم

من او را ازتو میخواهم خدایم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها