دیوارهای سردزندان حرفهاناگفته دارند

قصه هاازصبروامید بغضها نشکفته دارند

دیوارهاعمریست خودهم اندرحصارخوداسیرند

ازبندیان کهنه هرروزازیکدگر سراغ گیرند

دیوارهای سردزندان پیش از سحر دلشوره دارند

وقتی که مردان درخموشی باحکم قاضی سربه دارند

بودن درآن بن بست گاهی باحکم نامشروع قاضی است

اعدام و ماندن تاهمیشه بی هیچ حق اعتراضی است

انکس که درزندان اسیراست دنیابرایش تیر وتار است

میگذرد ایام عمرش ماهها وسالها درحصاراست

خاصیت زندان چنان است که هرکه درآن است اسیراست

دیواروزندانبان ودربندپای همه دربندگیراست

غروب دلگیرو شب تلخ هرروز هم لبریز درد است

اماخیالی نیست که زندان باهرمصیبت جای مرداست

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها