توروزای تلخ زندان گاهی دل میمیره از درد

روزائی هست که یه فکری نفسو میگیره ازمرد

اونکه توزندان اسیره گاهی دوست داره بمیره

یادزندگیش میفته بدجوری دلش میگیره

تو روزای تلخ زندان خدابهترین رفیقه

هرتکه چوب یه امیده واسه اونکس که غریقه

تو روزای تلخ زندان دل ورم میکنه از غم

گاهی بایه فکر موذی بخدا میترکه آدم

توسرش هزارو یک فکرتودلش هزارتا درده

اونجابین فکر و قلبها روز و شب جنگ و نبرده

دل میگه اینجوریا نیست فکرمیگه چه خوش خیالی

کی میدونه این که گفتم دقیقا یعنی چه حالی

کاشکی هیچکسی تو زندون عمرش رو تبه نمیکرد

کاشکی قلبها جای عشق بودهیچکی هم گنه نمیکرد


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها