اهرمن ساکن به کنج انزواست

کارگردان گناه و نارواست

آدمی وقتی شود درخوداسیر

برمنیت میشود او ناگزیر

دل اگر کانون اهریمن شود

آدمی فرمان پذیر من شود

او بجزمن را ندارد در نظر

باشد از ما گشتن من برحذر

من اگر ماگشت عشق آید پدید

نیست در ما جای افکار پلید

درمنیت ریشه دارد کار زشت

کی مجال عشق دارد بدسرشت

دردلی گر نور عشق تابیده است

دردرونش باغ گل روئیده است

قلب عاشق فارغ از هرنارواست

قلب عاشق روشن از نور خداست

عشق پیوند خدا با آدم است

درطریقش عشق اسم اعظم است


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها